Apr 14, 2010

حوزه الرضا؛ نگینی در منتهی الیه شرق عالم


قطعا همه ماها خیلی وقت ها احساس کرده و دیده ایم که وجود بعضی چیزها در بسیاری از جاها نه تنها شگفت انگیز، بلکه حتی خارق العاده و باورنکردنی به نظر می آید. تصورش را بکنید که در یک بیابان خشک، ناگهان با یک چشمه آب سرد مواجه شوید! یا در یک دشت کویر ناگهان با گلی ترد و سرحال مواجه شوید، چه حسی به شما دست می دهد؟
حوزه امام رضا در مالزی، یا آنچه مالزیایی ها با لهجه درهم آمیخته خود "حوزه الرضا" می نامند، به نظر من همچون نگینی آمد که در منتهی الیه شرق عالم اندیشه و تفکر عظیمی را نمایندگی می کند. اندیشه و تفکری که از لحاظ تاریخی جایگاه چندانی در این منطقه از جهان نداشته و اکنون این حوزه به تنهایی مسئولیت توسعه، ترویج و نمایندگی آن را در این نقطه از عالم بر عهده دارد.
مالزی از جمله کشورهایی است که از لحاظ عقیدتی در سیطره اهل تسنن بوده و باوجود همه ادعاهایی که در مورد آزادی مذهب دارد، حساسیت بسیار زیادی نسبت به فعالیت سایر ادیان و فرقه های دینی و مذهبی دارد. با اینحال، مذهب شیعه از جمله مذاهبی است که به رغم دشواری های بسیار توانسته در این کشور تا حدودی جای پای خود را باز کند. در این کشور بر اساس اطلاعات رسمی و غیر رسمی نزدیک به سی هزار شیعه وجود دارد که از این میان نزدیک به 90 درصد آنها حول حوزه علمیه امام رضا (ع)، واقع در کنبگ، از توابع ایالت سلانگور این کشور گرد هم آمده اند.
حوزه علمیه امام رضا در مالزی، از سال 1383 هجری شمسی و زیر نظر "جامعه المصطفی" قم فعالیت خود را آغاز کرده و توانسته دوره های آموزشی فراوانی از جمله در زمینه های علمی، فقهی، دینی، قرآن و نیز آموزش زبان فارسی و عربی دایر کرده و تعداد زیادی از جوانان این خطه حتی از میان اهل سنت را به خود جذب کند.
بهانه ای دست داد تا به همراه جمعی از دوستان بازدیدی از حوزه داشته باشیم. واقعیت این بود که حوزه علمیه امام رضا مراسم عزاداری تدارک دیده بود که ما نیز به آن دعوت شدیم. با اینکه از کوالالامپور تا مقر این حوزه راه بسیار طولانی را سپری کردیم، اما به جد می گویم که لبخند مالایایی های شیعه که بی صبرانه منتظر ما بودند و انصافا استقبال گرمی که از ما به عمل آوردند، همه خستگی مان را از تن بدر کرد.
در حضور و بازدید دوساعته از حوزه امام رضا در روز گذشته برای اولین بار در این کشور غریب این احساس به من دست داد که در ایرانم. دیوار های داخل حوزه مزین به عکس هایی از امام خمینی (ره) و نیز آیت الله فاضل لنکرانی بود. ضمن آنکه اشعار و دستنوشته هایی از اشعار فارسی در مدح ائمه اطهار و نیز ترجیع بند معروف محتشم کاشانی "باز این چه شورش است که در خلق عالم است..... باز این چه نوحه چه عزا و چه ماتم است" بیش از هر چیز ما را به وجد در می آورد.
نکته جالب دیگر اینکه تقریبا تمامی افرادی که ما با آنها سروکار داشتیم کاملا فرهنگ ایرانی داشته و به زبان فارسی نیز مسلط بودند. من که اصلا باورم نمی شد اینجا باید با مالایی ها فارسی!! صحبت کنم. بیشتر آنها با دیدن ما به قدر خودمانی رفتار کردند که احساس کردم یک لحظه در بین خانواده ام هستم. دست دادن به سبک ایرانی، روبوسی خودمونی، و در برخی موارد نیز بوسیدن دست بزرگترهایی که همراه من بودند ، همه نشانه هایی از فرهنگ ایرانی بود که من برای اولین بار در مالزی دیدم.
محمد کامل زحیر بن عبدالعزیز که مسئولیت اداره این حوزه را بر عهده دارد، از خودش و فعالیت های این حوزه برایمان تعریف کرد. گفت حدود ده سال در حوزه های علمیه قم درس خوانده است. ازش پرسیدم که مالزی چقدر شیعه دارد؟ گفت که من به سبک خودم حساب می کنم. شش هزار مرد (مسئول خانواده) داریم که اگر ضربدر پنج کنیم، می شود سی هزار نفر. گفتم که مالایایی های که معمولا خانواده پر جمعیت دارند چرا ضربدر پنج؟ با خنده گفت که شیعیان اینجا هم مثل ایرانی ها فرزند کمتر را ترجیح می دهند. با اینحال جالب بود که این عدد همان عددی است که از طریق رسمی و غیر رسمی اعلام شده است.
محمد کامل معتقد است که روند شیعه گرایی در این کشور از چند سال پیش رو به افزایش بوده است. به وپژه از زمانی که عبدالله احمد بداوی (نخست وزیر سابق این کشور) مجوز فعالیت به گروههای دینی و مذهبی البته به صورت محدود را داد. به اعتقاد وی این حوزه تعداد زیادی از جوانان این منطقه را به خود جذب کرده و به طور مرتب و در مناسبت های مختلف همچون ایام محرم، ماه مبارک رمضان، ماههای رجب و صفر، بعثت و تولد پیامبر اکرم، ایام شب های قدر و ... برنامه های گسترده ای برگزار می کند.
ساختمان حوزه علمیه یک ساختمان چهار طبقه است که نمازخانه و کلاس های درس آن در طبقه چهار آن واقع شده است. نمازخانه کوچک آن، و تقسیم بندی زیبایی که بین قسمت زنانه و مردانه صورت گرفته بود، مرا یاد مساجد قدیمی و گلی خودمان می انداخت. به هنگام ورود ما دخترکان و پسرکان کوچک و نوجوان مشغول خواندن قرآن و اقامه نماز بودند. که پس از اتمام آن به احترام ما بلند شدند و خیلی خودمونی حال و احوال کردند.