May 20, 2010

بالی بالی نیست

"سکس سکس!"، "ماری جوانا، ماری جوانا"، "حشیش، حشیش"، "ماساژ، ماساژ پلاس!"، "لیدی، لیدی" و صدها "..." دیگر. اینها عباراتی است که در جای جای بالی، جزیره ای نه چندان توسعه یافته در جنوب اندونزی که این روزها به سرزمین آمال بسیاری از مردم تبدیل شده است، به گوش هر جهانگرد خارجی بسیار آشنا به نظر می رسد. و همین ها بس که به سلب صفت اولی ذاتی آن رای دهیم.

ما در زبان فارسی یک ضرب المثل بسیار خوبی داریم که می گوید "آواز دهل شنیدن از دور خوش است". چند سالی هست که بویژه از زمان بمب گذاری سال 2002 در یکی از کلاب های شبانه این جزیره که طی آ ن چندین نفر از جمله چند شهروند غربی کشته شدند، رسانه ها و مطبوعات بویژه انواع غربی آن بالی را بالی کرده اند، اما اگر از نزدیک نگاهی عمیق و توسعه ای به این جزیره افسانه ای از نوع خودش داشته باشیم، و پای حرف دل بومیان این جزیره بشینیم، می فهمیم که بالی نه تنها بالی نیست، که حتی بسیاری از اوصاف شایع صناعی آن نیز سلبی است.

جزیره کمتر توسعه یافته با نزدیک به سه میلیون نفر جمعیت، بافت بسیار قدیمی و کهنه (البته نه از نوع تاریخی آن)، خانه ها و ساختمان ها کوتاه، گرفته و دلگیر، کوچه ها و خیابان های نسبتا کثیف، تنگ و باریک و غالبا یکطرفه و پراز انواع خودروهای قدیمی و فرسوده با سرنشینان بومی و ماشین ها مدل بالا با سرنشینان خارجی و انبوه موتور سیکلت های آلاینده و دوچرغه های عریان. این اولین تصویری است که در بدو ورود به بالی و گام نهادن در خیابان از مسیر فرودگاه بین المللی بالی تا هتل محل اقامت خود، کوتابیچ هتل، در ذهنم متبادر شد.

تصور عمومی بر این است جزیره ای همچون بالی که به گفته یک مقام اداره مهاجرت این جزیره روزانه بیش از هفت هزار جهانگرد خارجی به آن وارد می شوند، باید همانند سنگاپور سمبلی از پیشرفت وتوسعه یافتگی در ابعاد اقتصادی، صنعتی، اجتماعی و فرهنگی، دست کم در منطقه جنوب شرق آسیا باشد چراکه صرف نظر از منابع سرشار درآمدی از همین محل، نفس ورود روزانه هفت هزار جهانگرد خارجی خود اقتضائاتی از جمله همین توسعه یافتگی می طلبد. اما متاسفانه در این جزیره کمتر نشانی از توسعه یافتگی مدرن از جمله شبکه حمل و نقل پیشرفته همچون مونوریل، مترو و حتی شبکه اتوبوسرانی منظم، برج های بلند و سر به فلک کشیده، شبکه راه های توسعه یافته، شبکه فاضلاب شهری، سرویس های عمومی و بهداشتی، سرویس های اطلاع رسانی و ... به چشم می خورد. آنچه به وفور یافت می شود، مردمانی سخت کوش و رنج دیده، فقر و تنگدستی در سطح وسیع، اشتغال عمده مردم به شغل های کاذب و خدماتی، التهاب افکار عمومی نسبت به آینده و تصور فوق العاده منفی آنها نسبت به دولت مرکزی است.

تنها پارک فرهنگی و باستانی مالزی که در بالای یک تبه نیز واقع شده است، از کم ترین امکانات رفاهی و جذابیت فرهنگی و اجتماعی رنج می برد. تنها مجسمه یکی از خدایان هندو است که کمی توجه هر رهگذری را می تواند به خود جلب می کند، مجسمه ای که طرح توسعه آن 10 سال است که در دست ساخت است و از قراری که بومیان این منطقه می گفتند، با این روند 10 سال دیگر نیز تکمیل نخواهد شد. کثیف بودن و توسعه نیافتگی سواحل دریا و فرسودگی تجهیزات انواع بازی های دریایی و ساحلی آن نیز مشتی دیگری است از نمونه خروارها.

قبل از سفر به بالی، از طریق رسانه ها خیلی در مورد "سوسیلو بامبانگ یودهویونو"، رئیس جمهوری اندونزی و ویژگی های وی شنیده بودم، اما انگار آنها نیز از نوع همان اطلاعات و منابعی است که امروزه "بالی" را برای ما "بالی" کرده اند. "فساد، رشوه و دزدی" اولین پاسخ در ارتباط با هرگونه سئوالی نسبت به رئیس جمهوری اندونزی و دولت وی است که از غالب شهروندان این کشور، نه فقط در بالی، بلکه حتی در جاهای دیگر نیز می توان شنید.

زندگی مردمان بالی را باید مرهون جذابیت های طبیعی و نه توان مدیریتی دولت مرکزی اندونزی دانست. بیش از 60 درصد مردم این جزیره که اغلب هندو هستند، از صنعت توریسم و شغل های خدماتی برای جهانگردان ارتزاق می کنند، هرچند نباید فراموش کرد که در کنار بی عرضگی دولت مرکزی نسبت به مدیرت صحیح منابع، دادن آزادی بی حد و مرز برای انجام هر کاری نیز مزید بر جذابیت های طبیعی این جزیره برای جذب گردشران خارجی شده است.

البته ناگفته نماند که جهانگردان خارجی این جزیره تصنعا "آمالی" شده نیز از سر انتخاب واقعی به این جزیره نیامده اند. سواحل نه چندان تمیز کوتابیچ، نوسادوآ و ... ، کلاب های شبانه پررونق خیابان لگیان، وفور انواع مواد مخدر و... چیزی منحصر به فرد برای بالی نیست، بلکه در بسیاری از کشورهای جهان حتی در دور دست آفریقا نیز یافت می شود. اما ببینیم دلایل برخی از جهانگردانی که به بالی سفر کرده اند. جولیا، پسر 24 ساله ایتالیایی است که به همراه یک تیم 20 نفره از دختران و پسران هم سن و سال خود به همراه تور به بالی آمده است، می گوید اگر همین تفریحات را می خواستم در کشور خودم یا هر کشور اروپایی دیگر انجام دهم، می بایست پول سه ماه حقوق پدر خود را خرج می کردم. اما من تنها با دو هزار دلار به بالی آمده ام. می گویم چرا به خاورمیانه از جمله ایران، امارات و کویت نرفته ای؟ می گوید ایران امنیت ندارد. می پرسم چرا به سواحل بکر آفریقا نرفته ای؟ می گوید از آفریقایی ها می ترسم و تازه پرواز هم وجود ندارد. می پرسم چرا به آمریکا نرفته ای؟ می گوید دور است و گران.

اویان، دختر18 ساله استرالیایی نیز چندان از سفر به بالی خشنود نیست اما از اینکه در کنار خانواده اش است، چندان ناراضی هم به نظر نمی رسید. می گوید اما هرگز دوباره به بالی سفر نخواهد کرد. عمار حسین نیز یک کارگر بنگلادشی است که می گوید برای یافتن شغل و یا مهاجرت به استرالیا یا نیوزیلند به بالی آمده و مجبور است برای مدتی در این جزیره بماند.

به ندرت و با شک و تردید می توان گفت که خیلی ها به خاطر خود بالی به بالی آمده اند. ایرانی ها اغلب می خواهند از داخل فرار کنند و برای چند روزی هم که شده در داخل کشور نباشند و در این بین مالزی و جزیره بالی اندونزی بهترین و سهل ترین گزینه است. بسیاری از اتباع بنگلادش، فیلیپین، هند، تایلند، کامبوج و ... نیز کارگر هستند که به امید کار و یا مهاجرت به کشور دیگر به بالی آمده اند. اروپایی ها و استرالیایی ها هم که تکلیفشان معلوم است برای پایین بودن هزینه تفریحات اولیه که در کشور خودشان نیز هست، به این جزیره آمده اند. خیلی های دیگر نیز مثل خود من برای تمدید ویزای خود در کشور محل اقامت خود مجبور به سفر کوتاه مدت به این جزیره شده اند! پس خود بالی چی؟ به نظر من که اگر نگویم هیچ، واقعا بالی بالی نیست!